قدس آنلاین - رقیه توسلی: یا معین الضعفا! شما که هستید، کریمی تان که هست، سخاوت و یاری و پناه تان که هست رواست اشک شوق نشویم و قصه سلطان و گدا نخوانیم در گوش شهر؟
از مشهدِ شفا، از بخشندگی تان، از خیل چشمان منتظری که هر سال بی نصیب نمی گذارید، از خادمان پادررکاب شیدا چه بگوییم که ناگفتنی ست! از سفیران که خراسان آورده اند! از علاج که جز در بقچه اهل شفاعت و جود پیدا نمی شود! از پیر و جوان که اینروزها حکایت دوست داشتن شان ناگفتنی ست!
پیام آوران تان آمده اند آقاجان با پرچم متبرک... نمک و نبات و نور آورده اند... انگار قرعه فال خورده به نام مان و قرار است زائر باشیم... انگار حضرت یار، رخصت فرموده اند.
می دانیم ارادت تهیدستان را پس نمی زنید بس که رئوفید. پس دلمان را رفت و روب کردیم و با سبزترین سلام ها آمده ایم پابوس که عرض کنیم اولاد پیغمبر! حالا این شما و این اشک های خُرّم ما... این شرح فراق ما و طبابت امامانه شما... این درودهای راستین ما و مِهر بی پایان شما.
۱۱ تیر ۱۳۹۹ - ۱۰:۵۹
کد خبر: 710085
بهار برگشته. اینروزها نفس که تازه می کنیم از تابستان خبری نیست. شهر، شهر دیگری شده است. عطر کوی جانان پیچیده و شور میهمانی توس. دلتنگ ها رضاجان، رضاجان، بانگ برداشته اند: السلام علیک یا علی بن موسی الرضا.
نظر شما